فرهنگ آدم خواری
هر فرهنگی روش های منحصر به فردی برای تعامل و دفع اجساد مردگان خود دارد. برخی از اجساد دفن می شوند، برخی دیگر سوزانده می شوند، برخی به حیوانات تغذیه می شوند و گاهی اجساد توسط انسان های دیگر مصرف می شود. شواهد آدمخواری به 800000 سال قبل برمی گردد، زمانی که انسان های اولیه به عنوان یک استراتژی دفاع از سرزمین خود، کودکان را می خوردند. در حالی که امروزه امري بسيار غیر معمول است، آدمخواری اهمیت فرهنگی و مذهبی زیادی برای مردمان مختلف در سراسر جهان دارد. تقریباً تمام آدمخواری های مورد تایید اجتماعی و تقریباً تمام اعمالی که انسانشناسان مطالعه میکنند بسیار متفاوت از آدمخواری غذایی است. این اعمال معمولاً شامل رسم یا فرهنگ خوردن بخشی از عضو مرده گروه یا قبیله خود (‘Endocannibalism’) یا یک غریبه یا یکی از اعضای قبیله دشمن (‘exocannibalism’) با این باور است كه تاثیر خاصی بر زندگی یا زندگاني پس از آن براي مصرف کننده یا متوفي یا هر دو دارد. در اعمال آدم خواری آیینی یا مرسوم، اعضای مشخصی از یک جامعه تمام یا بخشی از برخی از اعضای بدن را مصرف می کنند، که اعتقاد بر این است که حاوی و انتقال ویژگی های متوفی است. غالباً اندامی که باید مصرف شود قلب، مغز یا کبد است. در بسیاری از موارد آدمخواری آیینی ، قسمتی از بدن انسان که بلعیده می شود، شکل غذا به خود نمی گیرد یا شبیه غذا نیست. در برخی موارد با غذا پوشیده می شود. به عنوان مثال، خاکستر استخوان های سوخته یک خویشاوند متوفی ممکن است در نوشیدنی حل شود. یا ممکن است مقداری از خون او با نوعی غذا یا نوشیدنی مخلوط شود. حتی زمانی که آدم خواری آیینی شامل مصرف گوشت در مقادیر بیشتر و اشکال وحشتناک می شود، باز هم کاملاً بر خلاف آدمخواری غذایی است. آدم خواری آیینی یا عرفی فقط در شرایط خاصی رخ می دهد و سپس در زمان خاصی که برای این هدف در نظر گرفته شده است. خوردن مواد انسانی معمولاً فقط یک مرحله از یک مراسم بسیار طولانی تر و پیچیده تر است. این فعالیت عموماً به عنوان یک وظیفه اجتماعی یا وظیفه مقدس از اهمیت بالایی برخوردار است.
واقعيت وجود آدمخواری آیینی
برای ذهن مدرن، آدمخواری به هر شکلی که باشد آنقدر نفرت انگیز است که به سختی می توان به آن اعتبار داد. درک یا حتی تصور اعمال آدم خواری که به عنوان یک فعالیت آزادانه توسط انسان های معمولی، عاقل، غیر سادیست و غیر جامعه گرا انجام می شود، برای ما دشوار است. شکاف بین حساسیت مدرن و احساسات در جوامعی با شیوههای آدمخواری آیینی آنقدر گسترده است که اعتماد به توانایی ما را برای جدا کردن واقعیت از داستان، تضعیف میکند. علاوه بر این، در میان کاشفان، بازرگانان و فاتحان قرنهای پیشین تمایلات شناخته شدهای وجود داشت که ماجراها و برخوردهایی را که در طول سفر تجربه کردهاند اغراق میکردند و گاهی هیولاهای اسطوره، افسانه و کابوس را زنده میکردند. بنابراین، اصلاً تعجب آور نیست که چند سال پیش یک انسان شناس این دیدگاه پذیرفته شده را به چالش کشیده باشد که اشکال مختلف آدم خواری مورد تأیید اجتماعی زمانی نسبتاً گسترده بودند. کتاب سال 1979 توسط ویلیام آرنس، افسانه انسان خوار، موجی شوک در حوزه انسان شناسی ایجاد کرد با این ادعا که تمام یا تقریباً همه گزارش های اعمال آدم خواری مورد تایید اجتماعی، افسانه هایی هستند که در اصل توسط افراد قوم گرا یا علاقه مند ابداع شده اند. و بعداً توسط دانشمندان علوم اجتماعی قوم گرا که علاقه خاصی به ایجاد احساسات در موضوعات مورد مطالعه خود داشتند، با تحقیقات اندک و شواهد ناکافی، تکرار شده اند. اگرچه تقریباً توسط همه بازبینان اين ادعا رد شده است اما ادعای آرنس باعث ایجاد شک و تردید در میان مردم شناسانی شد که این موضوع را مطالعه نکرده بودند. با توجه به این اختلاف نظر، ممکن است عاقلانه به نظر برسد که آدمخواری آیینی را به عنوان یک مطالعه موردی در خشونت گروهی مورد تایید اجتماعی کنار بگذاریم. بسیاری از اشکال خشونت اجتماعی که از نظر اجتماعی مورد تایید قرار گرفته اند در طول تاریخ بشریت در یک فرهنگ یا فرهنگ دیگر ظاهر شده اند، میتوان گفت که خشونت گروهی مورد تایید اجتماعی گسترده شامل دو شکل (بردگی و قربانی کردن انسان) است که برای مدتی انجام میشد و سپس پایان مییابد، و دو شکل دیگر (جنگ و مجازات) در طول تاریخ بشر انجام شده است. به عبارت دیگر، اگر آدمخواری به عنوان یک عمل گروهی گسترده و مورد تایید اجتماعی وجود نداشت، شواهد دال بر تنوع سیستماتیک و فرهنگی تعیین شده در همه اشکال خشونت مورد تایید اجتماعی و باورهای اخلاقی مرتبط به میزان قابل توجهی ضعیف تر بود.
اندوکانیبالیسم: آیین مردهخواری و مصرف از مردگان
آيا اندوکانیبالیسم با آدمخواری فرق دارد؟ بله، اصطلاح آدمخواری، انسانی که انسان های دیگر را می خورد ، درون خواری فقط از این جهت فرق مي كند، که عمل تهیه و يا خوردن بقایای یکی از اعضای جامعه یا حلقه نزدیک افراد را مشخص می کند. در حالی که تاریخ نامشخص و بحث برانگیزی در مورد منشأ آندوکانیبالیسم وجود دارد، این عمل احتمالاً ریشه های هندواروپایی باستانی دارد. از طریق ردیابی ژنتیکی و مطالعه بیماریهای آدمخواری مانند کورو، انسانشناسان فكر میکنند که اندوکانیبالیسم احتمالاً در مقطعی از تاریخ یک عمل رایج بوده است. در حالی که درون خواری یک گزینه قانونی در دسترس براي اکثريت ما در جهان نیست، اما در برخی از فرهنگ ها، از جمله مردمان واری آمازون، یک عمل مرده خواری طولانی مدت و قابل توجه بوده است. پس از مرگ یک فرد واری، جامعه جسد را جمع میکردند و مراسمی را آغاز میکردند که به فرآیند تولید شراب تشبیه شده است. توجه ویژه به روشهایی که در هنگام مرگ با بدنها رفتار میشود، کلید درک رویکرد فرهنگ به آیینهای مرگ است. این روند آیینی با قرار دادن جسد متوفی روی قفسههایی برای تجزیه آغاز شد. هنگامی که بدن به حالت آبدار به نام “ملارک” مي رسید، بدن از روی شانهها بریده مي شد و در یک ظرف شیشهای غولپیکر قرار داده مي شد و برای تخمیر بیشتر در آشپزخانه نگهداری مي شد. پس از تکمیل فرآیند تخمیر، بقایای مایع و جامد متوفی جدا مي شد و مواد جامد دفن مي شدند. داستانی از سال 1912 درباره یک انسان شناس وجود دارد که از خانه تابون بازدید کرد و در آنجا سر آشپز را پیدا کرد، که در یک ظرف کوزه مانند در آشپزخانه در حال استراحت و در حال تجزیه بود. از آنجایی که بیماری سرآشپز در هنگام مرگ او را برای مراسم مصرف انسانی نامناسب میکرد، بقایای او از طریق لولهای در ته ظرف رسوب كرده بود و به حيواناتي كه در خانه زندگي مي كردند، داده میشد. در حالی که آدم خواري مخصوصا از افراد يك جامعه كه به هم نزديك هستند، ممکن است واکنشهای نامطلوبی را در بین کسانی که این مطلب را میخوانند برانگیزد، مصرف عزیزان برای واریها، جشنی عمیق از زندگی یک جامعه محسوب میشد. این عمل همچنین دارای اهمیت معنوی بود زیرا اين استفاده كردن و خوردن به اصطلاح شراب جسد برای روح مردگان سرگرم کننده بود، که آنها را از فكر ویرانی كه غير قابل برگشت است و در حالی که آخرین روزهای خود بر روی زمین را سپري مي كردند، منحرف می کرد. اقوام واری، که در بالا ذکر شد، معتقد بودند که این عمل به نجات روح مردگانشان در فراسوی زمین کمک می کند و آدم خواری هم مردگان را گرامی می دارد و هم دانش آنها را به زندگان منتقل می کند.
استفاده سياسی از آدم خواری
شیوههای آدمخواری، و شایعات پیرامون اعمال آدمخواری، در گذشته برای توجیه گسترش استعمار از طریق استفاده از کلیشههای تحقیرآمیز یا قومیتی با انگیزههای سیاسی استفاده میشد. پیتر متکالف، انسان شناس بیان می کند که توجه ویژه به روش هایی که در آن با بدن در هنگام مرگ رفتار می شود، کلید درک رویکرد فرهنگ به مراسم مرگ است. به عنوان مثال، مردم ناگاجو، مراسم خود را حول بقایای اسکلت متوفی متمرکز می کنند و استخوان های خشک شده را پس از تجزیه گوشت به دقت جمع آوری می کنند. در آمازون، مردم یانومامی به مصرف مخلوطی از استخوان های سوزانده شده و موز معروف هستند. از سوی دیگر، یک اقدام تاریخی در اندونزی این بود، كه بدن زنان بیوه خود را در آب حاصل از تجزیه همسرشان بپوشانند یا مقادیر کمی از آن آب را در غذای خود هم بزنند. همچنين مردم جونکون آفریقای غربی به مصرف قلب رهبران برجسته جامعه معروف بودند. مردم بومی در آمریکای شمالی اغلب بهعنوان آدمخوار، بهعنوان « سرخپوستان سرگردان و انسانخوار» تصویر میشدند، در حالی که شواهد کمی از آدمخواری وجود داشت. نوشتن در مورد این اعمال، امروز نیز با ايجاد خطر باعث کاهش فرهنگ های پیچیده و زیبا مي كند. قبل از اینکه فرهنگهایی را که زمانی آدمخواری میکردند را عجیبتر جلوه دهيم، به یاد بیاوریم که اشتیاق برای مصرف در مرده خواري، زیربنای برخی از شیوههای فعلی «غربی» نیز هست. سنت مسیحیت در مورد عشای ربانی، که بر اساس آن یک تکه نان با شراب در مي آميزد و آغشته مي شود و اعتقاد بر این است كه به بدن شکسته و خون عیسی مسیح اشاره دارد، دارای اشاره هايي از درون خواری و آدم خواري است. نگرش متفاوتی را می توان در برخی از شیوه های بومی در سراسر جزیره لاک پشت پیدا کرد، جایی که تاکید بر احترام به زندگی حیوانات شکار شده با استفاده از تمام اجزای بدن آنها از طریق مصرف و صنایع دستی است. با حرکت به تبت، بدن ها قبل از اینکه قطعه قطعه شوند و بر روی کوه ها و تپه ها قرار گیرند تا کرکس ها گوشت را بخورند، مجموعه ای از حرکات و آیین ها را انجام می دهند، که نشان می دهد قبل از حمل روح به بدن دیگر نیازی به بدن نیست. مانند شیوه های درون خواری، مصرف و تجزیه مردگان نوعي کمک به حرکت روح متوفی از بدنشان به مقصد بعدی است.
جذب انرژی از طريق آدم خواری
در میان فرهنگها، تمایل مشترکی برای نگه داشتن و جذب انرژی فرد متوفی وجود دارد. پروفسور دین کارول ای. میسکوفسکی، می نویسد که آدم خواری را می توان هم به عنوان یک عمل دلسوزانه و هم به عنوان پاسخی طبیعی به غم و اندوه و فقدان غیرقابل تحمل شناسایی کرد. فیلیپ اریسکسون، انسانشناسی که نشانه هاي غم و اندوه را در منطقه آمازون مطالعه کرد، ادعا میکند که آدمخواری از دیرباز ابزاری برای مدیریت پریشانی مرتبط با غم و اندوه بوده است. پیوند آدمخواری با شفقت ممکن است عجیب به نظر برسد، اما اگر شفقت به عنوان راهی برای حفظ آبروی مردگان تعریف شود، اعتقاد بر این بود که درون خواری كه همان آدم خواري نزديكان است، هم برای متوقي و هم برای فرد غم دیده مفید است.
گراميداشت و يادبود مردگان
دانشمندان علوم اجتماعی پیشنهاد کردهاند که غم و اندوه میتواند افراد را به رفتارهایی سوق دهد که در زمینههای دیگر غیرقابل تصور است، از جمله رفتارهای بسیار وحشتناک و خشونتآمیز. در میان فرهنگها، تمایل مشترکی برای نگه داشتن و جذب انرژی فرد متوفی وجود دارد، بهویژه زمانی که غم و اندوه برای جامعهای که فرد در آن زندگی میکند، ارزشمند است. مردم به طور معمول مرده را از طریق جمع آوری وسایل مادی، نگهداری خاکستر، خوردن غذاهای مورد علاقه آنها، دنبال کردن عطرها، گوش دادن به همان موسیقی و غیره ياد می کنیم. ایجاد درک مداوم از روشهای مختلفی که انسانها با مرگ و غم و اندوه ارتباط برقرار مي كنند و با آن تعامل میکنند، میتواند به متزلزل کردن بعضي از فرهنگهای غم و اندوه کمک کند. در حالی که مصرف گوشت مرده به عنوان يك عمل فرهنگي براي ما ممکن نیست یا مطلوب نیست، میتوانیم از دانش اندوکانیبالیسم، همراه با درک ريشه آن كه از تنوع و تفاوتهای ظریف مراسم مرگ، برخوردار است برای ایجاد تامل بيشتر استفاده کنیم. آدمخواری چیزی بیش از یک داستان ترسناک است كه در تاریکی شب گفته شود یا بدترین سناریوی گیر افتادن در جنگل است.
ارسال پاسخ